سامانسامان، تا این لحظه: 5 سال و 11 روز سن داره

سامان جان به چشمان مهربانه تو می نویسم حکایت بی نهایت عشق را

جان منی از این عزیزتر نمی شود....

تو که هستی بهشت نه در زیر پای من در اغوش من است

خدایا...

به تو نیاز داریم...

به تویی که وقتی در شکم مادر بودیم صورتمان را تصویر کردی ...

تویی که آنجا هم لحظه ای روزیمان را قطع نکردی و با خون مادر سیرمان کردی...

این را بزرگ تر که می شویم از یاد می بریم...

تو یادمان بینداز که نیازمان تویی...

بودنتون رو شکر

پسرهای عزیزم هر ثانیه بودنتون رو شکر  نداشته هایمان را بی خیال... غصه هایمان را بی خیال ... هر چه که دلمان را نا آرام میکند ، بی خیال ... همین که امروز نفس می کشیم ، خوش به حالمان ... عمیق نفس بکشید عزیزای مادر ... عشق را ، زندگی را ،بودن را بچشید ... ببینید ... لمس کنید ! و با تک تک سلول هایتان لبخند بزنید و بخندید ... که زندگی زیباست ! ...
25 دی 1402

یلدا 1402

پسرم شیطونم شیرین زبونم 😍 یلدا می رسد تا با نفس های زمستانی و سردش، آدم ها را برای گرم شدن به هم نزدیک کند یلدات مبارک قشنگم😍😘🍉💖 پسرم صدای زمستان آرام آرام به گوش میرسد و پاییز بار سفر را می بندد، سامان مهربونم اندوهت را به خزان برگ ها بسپار  تا فقط شادی ها برایت بماند دلبندم😘😘😘😘😘😘😍😍😍😍😍 یلدای من دوست داشتن شماست در دلم همانقدر طولانی همانقدر تمام نشدنی...💖💖💖 عمر شادی هات بلند، یلدات مبارک🍉 بعضی آدما باعث میشن ما بلندتر بخندیم، قشنگ تر بخندیم و زندگی برامون شیرین تر بشه و ما امسال اینجا تمام اون آدما رو کنارمون داریم 😍😍😍😍 سامان من عاشق مامان ملیحه و عمو...
1 دی 1402

اومدن باباجون، مامان جون

سامان من مامان جون بابا جون برای ده روز اومدن پیشمون و حسابی خوشحالمون کردن  انقدر خوشحال بودی که یک لحظه ازشون جدا نمیشدی😘 هر چند لحظه ی خداحافظی خیلی سخته اما اومدنشون خیلی حالمون و خوب کرد 💖 راستی یه عالمه سوغاتی از شیراز برامون اورده بودن و کلی زحمت کشیده بودن😍😍 من به فدای خوشحالیت😘😘😘 بمونید برامون همیشه عزیزانم 🤩 ...
13 آذر 1402

پاییز بیدخت

پاییز بیدخت هم با همه جا فرق داره  زیباتر، دلنشین تر، عاشقانه تر رنگین تر 😍 پاییزت زیبا سامان مهربونم 🍁🍁🍁🍁 زندگی زیباتر میشود  به شرطی که به اندازه تمام برگ های پاییز برای یکدیگر آرزوی خوب داشته باشیم بی شک پشت پرده این دگرگونی عظیم خدایی هست خالقی که از بارها ریزش و رویش هر برگ از این تکرار زیبا لذت می برد … پاییزت  سرشار از آرامش الهی 😍 فصل ها می آیند و می روند پسرم دل به اویی بسپار که خالق این تغییر است و خود بدون تغییر باقی می ماند از ازل تا ابد🍁🍁🍁 دانه های پاییز را سر انداختم ! نود دانه... یک عشق از زیر ، یک خوشی از رو...! تا گره بخورند در هم...
8 آذر 1402

تولد داداش سینا

هیچ گنجی با عشق یک برادر قابل مقایسه نیست تولدت مبارک سینای مهربون مهربون ترین داداش دنیا😍 امشب تولد داداش سیناست  با عمو حمید و مامان ملیحه و خاله سمیه تصمیم گرفتیم سینا رو سوپرایز کنیم و حسابی موفق شدیم 🫢 داداش سینا حسابی سوپرایز شد و فکر نمیکرد که همه یهویی از راه برسن😃 تولدت مبارک سینای خوش اخلاق ما برکت زندگی   سینای من خنده های زیبات دلخوشی من و بابایی و داداشی هست همیشه بخند پسر مهربونم😍🥰 ...
15 آبان 1402

منزل جدید

و بالاخره موقع رفتن فرا رسید خیلی لحظه ی خدافظی دردناک بود اما گذشت😔 و الان دیگه بیدخت هستیم و داخل خونه ی جدیدمون که پر از عشق و صفا هست🥰 پیش به سوی منزل جدید🫢 خانه نقلی و باصفامون😍 حیاط باصفامون😍 خانه یعنی داشتن جایی برای رفتن به آن خانواده یعنی داشتن کسی که به تو عشق می ورزد و داشتن هر دوی آن یعنی نعمت و خوشبختی🥰 خدایا شکرت🙏 ...
16 مهر 1402

تولد بابا امیر

پسر نازنینم چند روز پیش به شیراز برگشتیم برای جمع کردن وسایل و خداحافظی روز تولد بابا امیر خونه ی عمو امید دعوت بودیم و همونجا یه تولد کوچیک گرفتیم و دور هم خوش گذروندیم💖 از محمد طاها نگم برات که چقد با محبت همه کارا رو انجام میداد 😍 تولدت مبارک مهربون ترین بابا و همسر دنیا پشت صحنه ی عکس دسته جمعی👇😃 و بالاخره عکس دسته جمعی👇😍 مرد من تو ذوقی برای ادامه ی مسیر💖 قوت قلبی برای سختی های مسیر این دنیا💝 انگیزه ای❤ امیدی😘 نوری🥰 تو همه ی وجود این آدمی🤩 تولدت مبارک شهریوری بی همتا🌹🌹🌹 ...
23 شهريور 1402

سفر به مشهد و بیدخت

یه سفر تقریبا طولانی به مشهد و بیدخت  سفری که میشه گفت راه زندگی ما رو عوض کرد  و بهترین شکل تغییر داد 😍 سفری که با وجود سختی های زیاد خیلی خیلی بهمون خوش گذشت💖 و منی که هر روز خدا رو شکر میکنم بابت این سفر🙏 مثل همیشه گل بودی و ذره ای اذیتمون نکردی😘 با وجود شما هر سختی رو تحمل میکنیم و رو پا وایمیسیم اصلا شما برای همین آفریده شدید بهر خوب کردن حال ما  ای من به فدای لحظه لحظه بودنتون😍😍😍😍😍 چهار نفره های پر از عشقمون😍 و اینک بیدخت زیبا😍بهشت روی زمین😍 عاشق گربه های مزار شده بودی و صبح تا عصر باهاشون سرگرم بودی😍 ...
14 شهريور 1402

محرم 1402

محرم امسال گل پسرم بزرگتر شده و همه چی رو خیلی خوب درک میکنه😍 هر ده شب و رفتیم خونه عمو کمال و عادت کرده بودی هر روز از ساعت چهار عصر لباس به دست مینشستی منتظر و تا شب برنج نمیگرفتی از اونجا بیرون نمیومدی😃  اینم مهرانا خانم که عاشقش شده بودی😍❤ انشاالله که امام حسین همیشه نگهدار عزیزای دلم باشه💖 دوست داشتنان تمامی ندارد هر روز تازه تر میشود و من عاشق تر 😍😍 ...
8 مرداد 1402