نوزده ماهگی
دلارام من ؛
نوزده ماه پيش را خاطرت هست ؟
آن روز مقدس را ؟
همان روزي كه وداع كردي با فرشته ها و خدا با بوسه اي بر لب تو ، بدرقه ات كرد به زمين .
و " تو " آمــــدي تا ، از آن " من " باشي .
همان روزي كه آغاز شدي براي ما !
يادت مي آيد ، كوچكي آن روزهايت را ؟
آرام و بي صدا بودنت را چطور ؟
و حالا تو ، هيـــــــــچ شباهتي به آن فرشته ي نو رسيده نداري .
گريه هايت فرق كرده ، خنده هايت هم !
ديگر براي دانستن خواسته هايت سر در گُم نيستم .
ديگر تو بزرگ شده اي شيرينم .
قد كشيده اي !
صاحب درك و فهم شده اي .
مي بيني ؟
شده اي يك كودك 19 ماهه ي دلبر و شيرين و پُر جُنب و چوش !
كودكي كه من ، زيبايي اش را به رُخ فرشته ها مي كشم مدام .
كودكي كه مي بالم از داشتن اش .
مي بيني اين روزها چه شتابان مي گذرند ؟
بيا تا قدر لحظه به لحظه هايش را بيشتر بدانيم .
نوزده ماهگي ات مبارك نور چشم من .
هزاران گُل رز سفيد ، پيشكش مهرباني هايت .
اين روزها فوق العاده دانا شده اي . اغلب كارهايت روي حساب است و كتاب .
اين روزها حتي شيطنت هايت هم ، لطيف اند كودكم .
كه البته همين شيطنت هاي تو الويت اول ماست ، يادت باشد .
اين روزها خيلي خوب مفهموم حرف هايمان را درك مي كني .
به درخواست هايمان پاسخ مي دهي زيبا زيبا .
حتي گاهي نگفته ، كارهايي از تو سر مي زند كه مات مي مانيم و مبهوت !!
مثل وقتي كه از خواب بيدار مي شوم و چشم مي گردانم در پي گلِ سرم ...
و اين تويي كه نا گفته ، دلم را مي خواني و دوان دوان پي اش مي گردي و با دستان كوچك و
مهربانت برايم مي آوري اش و لبخندي از سر شوق سر مي دهي .
اين روزها طلب مي كني آنچه مي خواهي و تشكر مي كني .
اين روزها انگار نه انگار كه تو يه كودك نوزده ماهه اي !
اين روزها فوق العاده متشخص شده اي پسرم.
اين روزها دل بردن از من ، كاري بس آسان است .
كافي ست كه تو فقط نگاهم كني !