سامانسامان، تا این لحظه: 5 سال و 27 روز سن داره

سامان جان به چشمان مهربانه تو می نویسم حکایت بی نهایت عشق را

جان منی از این عزیزتر نمی شود....

خانه ی جدید

1399/10/8 1:02
نویسنده : مامان عاشقت
177 بازدید
اشتراک گذاری

خدایا این فرشته مهربان کیست که از آسمان برایمان هدیه کرده ای؟
این چه گلی است که در هر چهار فصل گل است ؟
این چه ماهی است که در روزها هم در آسمان است و نور میدهد؟
این چه چهره ای است که در آن پر از روشنایی و زیبایی است؟
این چه پروانه ای است که اینقدر رنگارنگ و زیباست؟
این چه ستاره ای است که در بین تمام ستاره ها درخشان تر است؟
خدایا این چه عشقی است که جانم دیوانه او شده؟
چقدر مهربان است.... مهر و محبت در وجود اوست.
هدیه خداوند برای من از بهشت است ، فرشته ای که مسافر بهشت است.
خدا برایم این مسافر را از بهشت فرستاده تا برای همیشه  این مسافردر قلبم بماند.او بهشت را دیده و می داند چقدر زیباست!
خدایا این مسافر کیست که اینقدر قلبش از محبت می تپد و او کیست که اینقدر از چشمانش مروارید می ریزد ، از دستانش گرما احساس می شود ، و از نگاهش عشق خوانده میشود؟
او کیست که آمده در قلبم و غوغا به پا کرده و مرا دیوانه خودش کرده؟
او از سرزمین رویایی آمده سرزمینی که همه آرزوی دیدن آن را دارند.
او از بهشت آمده با کوله باری از امید و آرزو آمده.
با ابرها همسفر بوده ابرهایی که رنگین کمان ، ریل های آن بودند.
من افتخار میکنم عاشق فرشته و مسافری از بهشت خداوند شده ام!

آرام جانم خانه ی جدید داری و تقریبا هر یک ساعت یه بار خداحافظی میکنی ده دقیقه داخل خونت بازی میکنی دوباره میای و به هممون سلام میکنی 

بعضی وقت ها سینا رو هم میبری به سینا میگی به من و بابایی مشت بزنه انقد خوشحال میشی که داره مهمون برات میاد😁😁😁😁

اینم مهمون عزیز و گرامی اقا سامان 

که الهی مادر فدای جفتتون بشه😍😍😍😍

و اینکه این روزها عاشق بستنی لیوانی هستی و همش تکرار میکنی بیوانی😁

این شب ها قبل خواب یک ساعت با داداش سینا بازی میکنی و صدای خنده هاتون تمام خونه رو برمیداره 

من و بابایی غرق لذت میشیم جوری که وقتی خسته میشید بابایی میگه بازم بازی کنید🥰🥰🥰🥰

پسندها (3)

نظرات (0)