شانزده ماهگی
" شانزده ماهگي ات مبارك همه ي هستي من "
ماه ها و هفته ها و روزها پي هم مي آيند و تو روز به روز ، كه نه !
لحظه به لحظه در حال شكوفا شدني .
جوانه ميزني و سبز ميشوي و گُل ميدهي ...
و من با تمام اشتياق مادرانه ام ، نظاره گرِ اين سير تكامل توام گُل اندام من .
امـــروز تو !
شانزده ماهه شدي نازنينم .
شانزده ماهه اي دلبر و شيرين .
شانزده ماهه اي مهـــــــربان و نيك انديش .
شانزده ماهه اي دانا و زيرك .
و من !
مي ستايم تمام روح لطيف تو را ...
تمام وسعت دل كوچك تو را ...
تمام هوش سرشار تو را ...
من مي ستايم تمــــام " تو " را ، كه از برگ درخت هم لطيف تري!!!!!
😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍
اين روزها ؛
- بيش از پيش به حمام و آب بازي علاقه مند شدي و گاهي آقاي داداش پيشنهاد ميدهد براي
حمام كردن تو و تو مشتاقانه ميپذيري و تمام آن دقايق را شاد هستي و به معناي واقعي
كودكي ميكني .
سینا برايت آواز ميخواند و تو گهگاه همراهي اش ميكني .
- اعضاء صورت و اندام ات را ميشناسي . از تو سوال ميكنم و تو آگاهانه پاسخ ميدهي .
گاهي با اشاره دست و گاهي با تكان دادن آن عضو ...
- زماني كه پوشك ات را كثيف ميكني ، با لحن شيرين و كودكانه ات ميگويي : " اَه اَه "
و همزمان سرت را تكاني ميدهي و با دست هاي كوچك ات به پوشك ات اشاره ميكني
و باخبرم ميكني .
- به محض شنيدن موزيك شاد ميرقصي يا دست ميزني .
با شنيدن روضه و حتي صوت قران هم سينه ميزني و گاهي گريه اي تظاهري سر ميدهي .
به آقاي پدر وابستگي شديدي داري .
تا حدي كه به محض آگاهي از حضورش براي به آغوش رفتنش هر کاری میکنی و بوس
ميفرستي و از اين قبيل كارها ...
آخ كه ديگر چه بگويم از اين همه طبع لطيف تو ؟!
زبانم قاصر است و واژه اي نمي يابم كه لايق فرشته اي چون تو ، " پاك و آسماني "باشد .
فقط همين !
دوستت دارم تا قيام ِ قيامت ...