سامانسامان، تا این لحظه: 5 سال و 26 روز سن داره

سامان جان به چشمان مهربانه تو می نویسم حکایت بی نهایت عشق را

جان منی از این عزیزتر نمی شود....

شانزده ماهگی

1399/5/27 19:01
نویسنده : مامان عاشقت
223 بازدید
اشتراک گذاری

  " شانزده ماهگي ات مبارك همه ي هستي من "

ماه ها و هفته ها و روزها پي هم مي آيند و تو روز به روز ، كه نه !
لحظه به لحظه در حال شكوفا شدني .
جوانه ميزني و سبز ميشوي و گُل ميدهي ...
و من با تمام اشتياق مادرانه ام ، نظاره گرِ اين سير تكامل توام گُل اندام من .

امـــروز تو !

شانزده ماهه شدي نازنينم .
شانزده ماهه اي دلبر و شيرين .
شانزده ماهه اي مهـــــــربان و نيك انديش .
شانزده ماهه اي دانا و زيرك .

و من !
مي ستايم تمام روح لطيف تو را ...
تمام وسعت دل كوچك تو را ...
تمام هوش سرشار تو را ...


من مي ستايم تمــــام " تو " را ، كه از برگ درخت هم لطيف تري!!!!!

😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍

اين روزها ؛

- بيش از پيش به حمام و آب بازي علاقه مند شدي و گاهي آقاي داداش پيشنهاد ميدهد براي
حمام كردن تو و تو مشتاقانه ميپذيري و تمام آن دقايق را شاد هستي و به معناي واقعي
كودكي ميكني .
سینا برايت آواز ميخواند و تو گهگاه همراهي اش ميكني .

اعضاء صورت و اندام ات را ميشناسي . از تو سوال ميكنم و تو آگاهانه پاسخ ميدهي .
گاهي با اشاره دست و گاهي با تكان دادن آن عضو ...

زماني كه پوشك ات را كثيف ميكني ، با لحن شيرين و كودكانه ات ميگويي : " اَه اَه "
و همزمان سرت را تكاني ميدهي و با دست هاي كوچك ات به پوشك ات اشاره ميكني
و باخبرم ميكني .

- به محض شنيدن موزيك شاد ميرقصي يا دست ميزني .
با شنيدن روضه و حتي صوت قران هم سينه ميزني و گاهي گريه اي تظاهري سر ميدهي .

به آقاي پدر وابستگي شديدي داري .
تا حدي كه به محض آگاهي از حضورش براي به آغوش رفتنش هر کاری میکنی و بوس
ميفرستي و از اين قبيل كارها ...

آخ كه ديگر چه بگويم از اين همه طبع لطيف تو ؟!
زبانم قاصر است و واژه اي نمي يابم كه لايق فرشته اي چون تو ، " پاك و آسماني "باشد .

فقط همين !
دوستت دارم تا قيام ِ قيامت ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)