پنج ماهگی
" 5 ماهگی ات مبارک نفسم "
عسل مــن !
5 ماهه که قدم به دنیـــای ما گذاشتی و شدی همه زندگــــی مـن و پـدرت .
چه زود گــذشت !
۵ ماه از آخرین لگدهات درون شکمم میگذره .
آخ که چقـــدر دلتنگ اون لحظاتــم ...
این روزهای تو ؛
صداهای بامزه در میاری و میگی:گی گی گی...منم باهات حرف میزنم.مثل خودت !
زبــونتو در میاری و این ور و اون ور میندازیشو بهم خیره میشی...انقدر خوشم میاد که نگو.
وقتی شیر میخوری چه ها که نمیکنی!با دستات!منم بهت خیره میشم و قربون صدقه ات ميرم .
وقتي صدات ميكنم به سمت صدا برميگردي ...و شروع ميكني به خنديدن.
با کمک میشینی وقتی خسته میشی خودت رو هل میدی به جلو...البته زیاد نمیزارم بشینی .
گاهی اوقات به پهلو میشی و غلت ميزني .
تو بغل غریبه و اشنا شــادی و خنـــدون،مخصوصا با جنس مذکر ارتباط صمیمانه تری داری .
همه در اولین نگاه میگن:چه پسر خوش خنــده ای.
پسرکم !
باش و با بودنــت باعث بودن مـــن باش !