سامانسامان، تا این لحظه: 5 سال و 28 روز سن داره

سامان جان به چشمان مهربانه تو می نویسم حکایت بی نهایت عشق را

جان منی از این عزیزتر نمی شود....

میلاد تو

1399/1/27 1:14
نویسنده : مامان عاشقت
208 بازدید
اشتراک گذاری

جان مادر تولدت اگر چه با مهمونی کرونا بود اما بهترین جشن چهارنفره ی ما بود 

روز میلادت مبارک 

امـــــروز روزيست به يادماندني ، زيبا ، پر از عــــشق...

امروز ميلرزد دلم ، دستم و اشكي كه گوياي همه چيز است.

اخر امروز سالروز زيباترين هديه خداوند به زميني هاست...
و سالروز جدايي تو از فرشته ها...

آري !

امـــــــــروز روز توست ، دلبندم .
روز ميلادت ...
روزي كه تو آغاز شدي ...

اما نه ! ميلاد تو تنها نه ...
روز ميلاد من هم هست.روز كامل شدن من با تو ...

پسرم ، تاج سرم !

روز وصال من و تو يادت هست؟! آن لحظه شيرين !
آخ كه دلم پر زد و رفت به همان روز ...
به همان لحظه ي ديدار.به همان چشم هاي گيرا ...

عجـــــــــب روزي بود ...

و تو درست در همين لحظه آمـــــــــدي فرشته پاكم .
و اشك چشمانم كه باز هم در اين لحظه جاري شد ...
اشكي از سر شوق ، براي تو بهار زندگي ام .

مرد كوچكم !

1 سال است كه از آمدنت ميگذرد .
از لمس بودنت ...

1 سال است كه با تو نفس ميكشيم دردانه .
1 سال است كه شدي همــــــه ي زندگي ما ...
و من چه دلتنگم . دلتنگ روزهايي كه با تو گذشت .

همان روزهاي طلايي كه برايم خلق كردي ...
يادت مي ايد ؟ يادشان خوش !

آرام جان مــــــــادر !

تمام امروز را اشك ريختم .
تمام اين نوشته ها تَر شد ،از اشكهاي مادر عاشق ات ...

نوشتم برايت امـــــــــا هيــــــــچ نگفتم از حس و حال اين لحظه ام .
از احساس تو را داشتنم .

كه هر چه بگويم كم است !

تولد تو ، آغاز تمام خوبيهاست .

سالروز زميني شدنت مبارك فرشته .

و اینک تولد تو و بهترین بابای دنیا 

تولدتون مبارک بهترین ها

بعد از تولدت کیک و برداشتیم و رفتیم خونه باباجون😍

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)