جدا خوابیدن
میوه ی دلم،آرام جانم😍
امشب که دارم این پست و میذارم سه شبه که پیش من نمیخوابی،با رضایت کامل پیش داداشی میخوابی و یه ذره بهونه نمیگیری میدونی چیه دل من بهونه ی تو رو میگیره اما چیکار کنم که وروجک خونه ی ما آقا شده
میتونم با جرأت بگم سینا به بزرگترین آرزوش رسیده و غرق لذت و شادی هست
انقدر که انتظار میکشه که شب بشه و بخوابید😊
داداشی هر شب برات قصه میگه عزیز شیرینم قصه ی شنگول و منگول،قصه ی قور قوری،تو با لذت گوش میگیری و کاملا حرفاشو درک میکنی💞
وای سامانِ خوشمزه بیدار که میشی صدای داداش میزنی
بعضی وقتا واسه تشنگی و بعضی وقتا برای دستشویی،سینا مثل یه مادر مهربون شب تا صبح چند بار بیدار میشه و نگاهت میکنه و دل منم ضعف میره🤭
بودنت
همه چیز را عوض می کند
اما اینکه
کنارم باشی یا نباشی ؛
فرقی نمی کند ...
تو مدام روی بند بند تنم قدم می زنی!
و در آسمان دلم پرواز می کنی!
همین که
نفس می کشی ،
قدم می زنی ،
می خندی...
برای من یعنی همه چیز ...!
تو تمام دلخوشی ما هستی پسرم ، ..💞
چون به بودنم معنا می دهد...
چون ارزشم را به رخم می کشد!!!!
و یادم می دهد، هزار بار بگویم «جانم» کم است برای شنیدن « مادر» از امانت خدایم...
مادری را دوست دارم...
هر چند در آیینه خودم را نمی بینم...
آن زن خسته و کم خواب در قاب آیینه ها را تنها وقتی می شناسم که دستهای فرشته هایی به گردنم گره می خورد و با خنده از من می خواهند که عکسی سه نفره بگیریم...
و آن وقت است که من زیبا می شوم و زیباترین ژست سه نفره را در قاب آیینه حک می کنم...
دنیایم را دوست دارم...پسرهایم را خیلی دوست دارم!!!!