سامانسامان، تا این لحظه: 5 سال و 20 روز سن داره

سامان جان به چشمان مهربانه تو می نویسم حکایت بی نهایت عشق را

جان منی از این عزیزتر نمی شود....

محرم 1402

محرم امسال گل پسرم بزرگتر شده و همه چی رو خیلی خوب درک میکنه😍 هر ده شب و رفتیم خونه عمو کمال و عادت کرده بودی هر روز از ساعت چهار عصر لباس به دست مینشستی منتظر و تا شب برنج نمیگرفتی از اونجا بیرون نمیومدی😃  اینم مهرانا خانم که عاشقش شده بودی😍❤ انشاالله که امام حسین همیشه نگهدار عزیزای دلم باشه💖 دوست داشتنان تمامی ندارد هر روز تازه تر میشود و من عاشق تر 😍😍 ...
8 مرداد 1402

سفر به آباده

هنوز یک ماه از اومدن خاله عرفانه نگذشته که کلی دلمون براشون تنگ شده و تصمیم گرفتیم ما بریم پیششون و محرم برگردیم  انقدر از رفتن ما خوشحال بودن که دنیایی محبت بهمون کردن و همه جا بردن ما رو تفریح و خوش گذرونی😍 من فدای سلفی گرفتنت😍😃 اینجا خاله عارفه حسابی نقاشی بهت یاد داد و تو با دقت گوش میکردی و ذوق😍👇 تمام دنیا فدای خندیدن شما😍💖 شما بهترین هستید و تمام محبتاتون در ذهن ما باقی می مونه💖💖💖💖💖 ...
27 تير 1402

تعطیلات خرداد

سامان قشنگم تعطیلی خرداد رو خاله عرفانه اینا اومدن پیشمون و حسابی خوش گذروندیم😍 وقتی میفهمی صوفیا داره میاد پیشت  یا خودت داری میری پیشش از خوشحالی نمیدونی باید چیکار کنی  صوفیا فوق العادست 😍 شما باارزش ترین دارایی من در این دنیا هستید برق چشمانم در هنگام تماشا کردنتان گواه این حرف هست💖💖💖💖💖 خدایا خودت نگهدار عزیزای دلم باش😍 ...
16 خرداد 1402

عصرهای اردیبهشتی

بساطِ دلبرانه ی اردیبهشت پهن شد ... اردیبهشت ماهت ؛ بهشت باد ! حوالی اردیبهشت بوی بهشت می آید عطرشکوفه ها و خاک باران خورده وقتی شما را دارم، همه‌ ماه‌ ها مثل اردیبهشت عاشقانه‌ اند پر از شعر و غزل پر از حس دوست داشتن لبخند اردیبهشت روی لب‌ های شماست شما که میخندید برایم زمین چیزی از بهشت کم ندارد! اردیبهشت کمی از بهشت است خنده های شما اما تمامش … و من چه خوشبختم که تمام اردیبهشتم بوی شما میدهد😍 عاشقتونم😍😍😍😍 اردیبهشت باشد و شیراز باشی و درخت توت فراوون باشه و یه داداش مهربون داشته باشی 😜😜 به به😋😋😋😋😋...
3 خرداد 1402

هوس تولد

سامان قشنگم امروز صبح از خواب که بیدار شدی گفتی مامان من دوست دارم دوباره تولدم بشه 😍 برات توضیح دادم که تازه تولدت بوده و عکسای تولدت بهت نشون دادم و خلاصه قانع شدی😂 اما آدم وقتی یه داداش مهربون مثل سینا داره هیچی به دلش نمیمونه😜 بعدازظهر که داداش از کلاس اومد برات یه خامه گرفته بود و تو انقدر ذوق میکردی بالا و پایین می پریدی که روز تولدت انقدر خوشحال نبودی🤭🤭🤭 بودنت خوب است. شبیه حس قشنگ بیدار شدن در صبح آبی و خلوت یک مزرعه ، شبیه لذت نشستن کنار آتش ، در سرد‌ترین نقطه‌ی کوهستان ، شبیه نوشیدن یک فنجان چای داغ ، در یک صبح سرد، با ما بودنت ، بد جور می چسبد . .‌ .!پسرکم ...
24 ارديبهشت 1402

تولد 4 سالگی

میچسبد بهــــــــــــــــــــــــــــار به دلم به جانم به خانه ای که پر است از شوق حضور تو بودنت مبارک گل بهارم🌹😘 چهار ساله ی شیرینم خدا وقتی تو را آفرید به احسن الحال من فکر می کرد، به معجزه ی حال حولنای خنده هایت... به اینکه چطور چند نفر را انقدر خوشبخت کند که هر روزشان عید باشد. خدا تو را باعث هر بهار ما آفرید😍 تولدت مبارک سامان قشنگم♥♥♥ چی بهتر از اینکه تولدتان را در یک شب جشن بگیریم😍 تولدتون مبارک بهترین و مهربون ترین باباجون😍😘😍😘😍😘 خوشبختی اونجاست  که به اطرافت نگاه بندازی و یه عالمه دلیل واسه لب...
27 فروردين 1402

سیزده به در

سیزده به در امسال و همراه با خاله نفیسه رفتیم آبشار سمیروم استان اصفهان 😍 خیلی خیلی زیبا و با صفا بود💖🌹 سیزده به درت مبارک قشنگم😍 جانِ دل مگر میشود تو باشی دستانت در دستانم قفل باشد، آرزویی دیگر داشته باشم؟! شما را دوست دارم ... مثل خوردنِ نانِ آغشته به نمك ! مثل اينكه بيدار شوي ، با سوز و تب در نيمه شب ! و بچسباني لب خود را به شير آب خوردن ! مثل باز كردن يك بسته‌ي بزرگ ، كه نداني چيست ! با اضطراب ، با شادي ، با شبهه ... شما را دوست دارم ... مثل گذر از روي دريا با هواپيما براي اولين بار ! مثل اينكه دلم را چيزي مور مور كند ... شما را دوست دارم ... مثل گفتن جمله&zwn...
13 فروردين 1402

هفته دوم عید

سامان شیطونم خاله عرفانه اینا که داشتن میرفتن و دیدن انقد ناراحت هستیم از رفتنشون  ازمون قول گرفتن که هفته ی دوم و ما بریم آباده 💃💃💃💃💃💃💃💃 کلی با داداش منتظر روز رفتنمون بودید  رفتیم و مثل همیشه با محبت های زیادی که داشتن حسابی بهمون خوش گذشت 😍😍😍😍😍 هر روز به باغ عمو امین میرفتیم و کلی چغله میخوردیم😋😍🤭 خیلی خیلی بهمون خوش گذشت😍 هزار دفعه بمیرم اگر برای تو؛ کم ، دمی اگر تو نباشی، برای من چه زیاد ... تو چون نفس شده‌ای در هجوم اتفاق ها دمی بدون تو بر من، به هیچ‌وجه... مباد!😍😍😍 ...
12 فروردين 1402

هفته ی اول عید

سامان قشنگم هفته ی اول عید خاله عرفانه و عمو امین اومدن شیراز و حسابی خوشحالمون کردن  مخصوصا شما و نگم از خوشحالی داداش سینا ♥ هر روز با هم میرفتیم شیراز گردی و نگم برات شبها تا صبح دور هم مینشستیم و صبح تا ظهر خواب😂 و شما و خانم صوفیا همش مثل چسب دوقلو بهم چسبیده بودین 😂😀 وای که این روزا اصلا نمیذاری ازت عکس بگیرم😬😀 اینم طلا خانم که حسابی باهاش دوست شده بودی😍 میگویند آدمهای خوب به بهشت میروند اما من میگویم آدمهای خوب هرجا که باشند آنجا بهشت است . و شما بی نظیر هستید😍 ...
7 فروردين 1402