مهربونی
زيباروي من اين روزها تا سجاده نماز را در دستم ميبيني انگار دنيا را سير ميكني از برق چشمانت فكرت را ميخوانم اما اعتراف ميكنم من هم لذت ميبرم از اين نقشه اي كه در سر ميپروراني در همه ركوعهايم صورتت را نزديك صورتم مي آوري و يك بوسه مهمانم ميكني ! در تك تك سجده هايم روي گردنم مينشيني و با يك تكان كوچكم خودت بر ميخيزي و منتظر حركت بعدي و در همه تشهد هايم روي زانوانم مينشيني و منتظري تا جمله " السلام عليكم و رحمة الله و بركاته " را بشنوي و با من تكرار كني و اگر آرام بگويم بعد از نماز بازخواستم ميكني و اجبار به تكرار آن بلند بلند ادامه بده عزيز...