سامانسامان، تا این لحظه: 5 سال و 28 روز سن داره

سامان جان به چشمان مهربانه تو می نویسم حکایت بی نهایت عشق را

جان منی از این عزیزتر نمی شود....

گردش

1399/10/28 23:51
نویسنده : مامان عاشقت
286 بازدید
اشتراک گذاری

دلبندم دیروز خاله نفیسه اومد خونمون شب پیشمون موند و امروز صبح کلی به بابایی اسرار کرد و از بابایی اجازه گرفت و رفتیم به گشتن و خوش گذرونی😜😍

پیش به سوی خوش گذرونی

رفتیم آرامگاه حافظ 😍😍😍😍

میگویند وابستگی خوب نیست، میگویند وابستگی تو را از خواسته ات دور و دورتر می سازد، میگویند اگر وابسته به چیزی باشی در واقع عاشق آن نیستی و فقط به بودنش عادت کرده ای اما من میخواهم بگویم مگر میشود به پسرام وابسته نباشم؟ مگر میشود انها را مانند وجود خود دوست نداشته باشم؟ مگر میشود وجودم به وجودشان وابسته نباشد؟ هر کس که این حرف ها را میزند یقیناً یا تا به حال مادر نشده و یا نمی تواند مادر شود وگرنه وقتی فرزندی داری، دیگر تمام وجودت به وجود او وصل میشود و تو به چیزی فراتر از یک انسان وابسته تبدیل می شوی. هم اکنون من در قبال پسرام همین گونه ام. میخواهم تمام عاشقانه هایم را به پایشان بریزم، میخواهم به انها بگویم که وابسته شان هستم و مبادا مرا ترک کنند که با این کار مادرشان هیچ می شود.

بعدش هم رفتیم دروازه قرآن 😜😍😍

زندگی چیست به جز لحظه ی خندیدنتان😍😍😍

پسندها (2)

نظرات (0)