سامانسامان، تا این لحظه: 5 سال و 25 روز سن داره

سامان جان به چشمان مهربانه تو می نویسم حکایت بی نهایت عشق را

جان منی از این عزیزتر نمی شود....

اولین کفش اسپورت

1399/11/18 22:20
نویسنده : مامان عاشقت
174 بازدید
اشتراک گذاری

تا چشم به هم زدم بزرگ شدی.....

چه زود گذشت!!!!

حالا هم تا چشم به هم بزنم،

روزی میاد که لباس فرم مدرسه شو تنش می کنه و با موهای برس زده و مرتبش آماده میشه که برای اولین روز بره مدرسه...

و من؛

دوربین به دست راهیش می کنم و دلم غنج میره که بدونم تو کلاسشون چی میگذره؟؟؟!!!!

روزی میرسه که با یه کارت دعوت میاد سراغم تا ازم اجازه بگیره که بره جشن تولد دوست صمیمیش بدون حضور من...!!!

و من؛

دلم می لرزه که بدونم چی خورده و چی کرده!!!!!

یه روز میاد که با چشمای کنجکاو و منتظر میاد میشینه روبه روم و با اشتیاق گذشته رو مورد سوال قرار میده تا برسه به اولین روز آشنایی من و باباش...

روزی میرسه که گوشی تلفن و برمی داره و ساعت ها با دوست جون جونیش گپ می زنه ...

و من؛

دلم ضعف میره که بدونم چی پچ پچ میکنه...

یه روزم میاد که حوصله نداشته باشه و ترجیح بده بره تو اتاقش و ساعت ها با خودش خلوت کنه...

و من؛

دلم پر بکشه که بدونم تو سرش چی می گذره!!!!

یه روز هم میرسه که خودش به تنهایی برای خودش تصمیم می گیره و شاید نظر ما رو هم تو تصمیمش لحاظ نکنه...!!!

و من؛

دوست ندارم اون روز حالا حالاها برسه...

😘😘😘😘😘😘😘😘😘

وای سامان دیروز رفتیم بیرون یه کفش اسپورت برات خریدیم 

وای خیلی خوشگله دلم ضعف میره وقتی باهاش راه میری  

اولین کفش اسپورت زندگیت الهی قربون پاهای کوچولوت برم......

خودت خیلی دوسش داری و همش به سینا نشونش میدی که یعنی منم کفش مثل تو دارم 😀

سامان خوشمزه دلبر شیرین سخن 

از شیرین کاریات هر چی بگم کمه زبانم قاصره دلم نمیخواد این روزها تموم بشه😘😘😘😘😘😘

آرزویم این است که بهاری بشود روز و شبت...

که ببارد به تمام رخ تو بارش شادی و شعف...

و من از دور ببینم...

که پر از لبخند است...

چشم و دنیا و دلت...

پسندها (3)

نظرات (0)